دانلود کتاب برج سوخته، سفری به جهنم نوشته‌ی حمید یکتا

کتاب «برج سوخته: سفری به جهنم» نوشته حمید یکتا رمان گیرا و تأمل برانگیز است که خواننده را به سفری دلخراش در اعماق ناامیدی و ظلم می‌برد. نویسنده با تصاویر زنده و داستان سرایی قانع کننده خود، تصویری تیره و تار و در عین حال قدرتمند از وضعیت انسانی در دنیایی که توسط جنگ و خشونت از هم پاشیده شده است، ترسیم می‌کند.برای دانلود کتاب PDF رمان برج سوخته ادامه مطلب را دنبال کنید.

معرفی کتاب برج سوخته، سفری به جهنم:

استفاده حمید یکتا از نمادگرایی لایه‌ای از عمق را به روایت کتاب می‌افزاید. خود عنوان «برج سوخته» که به «سفری به جهنم» ترجمه می‌شود، استعاره‌ای از ویرانی ناشی از جنگ است. این نماد در سراسر کتاب تکرار می‌شود و یادآور آسیب‌های جبران ناپذیری می‌شود که در زمان درگیری به جوامع و افراد وارد شده است.

نقد تندی از ماهیت دوره‌ای خشونت نیز در رمان برجسته است. از آنجایی که شخصیت‌های «برج سوخته» سعی می‌کنند زنده بمانند و از واقعیت کابوس‌آمیز خود فرار کنند، اغلب مجبور می‌شوند همان خشونتی را که می‌خواهند از آن فرار کنند، ادامه دهند. این تصویر تیره و تار از وضعیت انسانی، خوانندگان را وادار می‌کند که تأثیر جنگ بر جامعه و انتخاب‌های اخلاقی افراد را در موقعیت‌های ناامیدکننده زیر سوال ببرند.

«برج سوخته» جدای از رئالیسم سنگدلش، داستانی هم درباره امید و مقاومت است. در حالی که شخصیت‌ها با وحشت‌های غیرقابل تصوری مواجه می‌شوند، لحظاتی از شفقت و همبستگی را نیز پیدا می‌کنند. این نمونه‌های انسانیت در میان هرج و مرج، بارقه‌ای از امید را به خواننده می‌دهد و به خواننده اطمینان می‌دهد که حتی در تاریک‌ترین زمان‌ها، هنوز جایی برای همدلی و مهربانی وجود دارد.

در فصل دوم این کتاب تحت عنوان « به تعطیلات می‌روم »، می‌خوانیم :

خورشید می‌درخشید و من در حال پرواز بودم ؛ هیچ چیزی مانند پرواز بر فراز دریا به من آرامش نمی‌داد، من پر قدرت و زیبا بودم. من اورانوس تایتان بزرگ پدر تمام تایتان‌ها به وجود آورنده جادوها و امپراتور زمینم.

تیمی انیس، همسر من ۶ فرزند برای من آورده بود. دیروز هفتمینشان به دنیا آمد. گا ای یا … یا زندگی بخش. در لحظه متولد شدنش تمام زمین اطراف تیمی انیس شروع به سبز شدن کرد گیاهان شروع به رشد کردند و بعد او آمد، اولین فرزند مونث من.

حالا من به سمت کوهستان مقدس پرواز می‌کنم تا از سه سرنوشت ساز، آینده او را جویا شوم. آن‌ها سه قدرتند که سرنوشت ما را در دست دارند و بر جایگاه خودشان حفاظ‌های فراوانی قرار داده‌اند که به جز ما تایتان‌ها هیچ موجودی را توان عبور از آن نیست. کوهستان سرد است و راه طولانی، اما این برای من معنی ندارد.

من نورم انرژی خالصی که شکلی به خود نمی‌گیرد. از میان کوه‌های سر به فلک کشیده و دره‌های یخ زده می‌گذرم و سرانجام به دهانه غار می‌رسم. غار مثل همیشه تاریک و خاموش است. وارد غار می‌شوم و اجازه می‌دهم نورِ وجودم تمام غار را روشن کند. با روشن شدن غار علائمی حکاکی شده بر روی دیوار نمایان می‌شوند.

علائمی حتی باستانی‌تر از من، چیزهایی که معنایشان را نمی‌دانستم و این به آن معنا بود که سرنوشت سازان حتی از من هم قدیمی‌ترند. شاید به قدمت آفرینش و صد البته بسیار قوی‌تر از من. در میانه غار بر روی لوحه‌ای از سنگ سرخ متوقف می‌شوم و شروع به خواندن می‌کنم …